تازه ترین اشعار
- ورای عشق تا زمانی که تو را با تو نیاوردم به دست خواب بر چشمم حرام و زندگی بیفایدهست در بدست آوردنت با این قوای شور و شوق انتظارِ هر چه را دارم ز خود غیر از شکست با همه بیطاقتی اهلِ مدارا کردنم با زمانه با موانع با خدا با هر چه هست سر تکان دادی و خندیدی به من با چشمِ شوخ دلبریهای تو در آن روز یادم مانده است وجههای بالاتر است از بحث عشق و کار دل آنچه از چشمِ تو آمد بر ضمیر من نشست صحبت از چیزی وَرای عشق شد با این حساب زندگی اینبار یک در را گشود اما نبست #مریم_جلالوند

آخرین اطلاعیه ها