تازه ترین اشعار

  • بوی خون
  • چون بهار از هر دری با چهره‌ای گلگون بیا پیش ما دیوانگان گر آمدی مجنون بیا تو نداری انتخاب دیگری جز این دو راه یا نیا هرگز، و یا اینکه همین اکنون بیا با دلِ تنگم نداری چاره‌ای غیر از سکوت مرز‌ها را بشکن و این بار بی‌قانون بیا از کمینِ فکر و دامِ دلبری بیرون زدم از کمین‌گاه جنون‌خیزت تو هم بیرون بیا هر دو صیّد و هر دو صیّادیم و در میزانِ عشق   تو فقط اندازه‌ای مانندِ من موزون بیا گشته جاری جوی خون ای عشق در این لامکان گم اگر کردی مسیرت را به بوی خون بیا #مریم_جلالوند
زیر بارانم و نم نم به تو می اندیشم-مثل یک زخم به مرهم به تو می اندیشم طعم آن بوسه به لبهام هنوزم باقیست-روزها هر شب وهردم به تو می اندیشم آسمانی که گرفتست و بارانی و سرد-آن منم با دل پر غم به تو می اندیشم رفته ای بی خبر از من به چه کس تکیه زدی-تکیه بر خاطره دارم به تو می اندیشم
بین ما فاصله هایی که نباید باشد-من در این فاصله ها هم به تو می اندیشم فکر کن سخت تر از این چه عذابی باشد ...؟-که تو نامحرم و ... محرم به تو می اندیشم
فرین وب
طراحی و بهینه سازی سایت توسط فرین وب