تازه ترین اشعار

  • باید بروم
  • من باید بروم        من باید بروم و به مرگ بگویم دستم را بگیرد    من عصایم را گم کرده‌ام     و زیستن از ناتوانی‌ام    به ستوه آمده، من باید بروم و شهر را خالی کنم از هیجان    از عشق         از بوسه    از برهنگی دو پیکر،که لذت   را تفسیر می‌کنند،    من باید بروم و در گوشه‌ای خلوت      با خدای توانا به تفاهم برسم  بر سرِ ناتوانی‌ام! من باید بروم و عجز را به زانو دربیاورم    غرور، در من عصیان کرده است    و چون سلطانی بر تختی وارونه نشسته،      کسی به پشت خمیده‌ی یک جنازه فکر نمی‌کند، روح، پرنده‌ای نا‌امید است اما به پرواز می‌اندیشد        شرحِ امید است در بساطِ ناامیدی، من باید بروم و مغلوب کنم شانه‌های عریضِ جهل را، دیوار بهتان را بشکنم و از لا به لایش حقیقت را بیرون بکشم         ناتوان نیستم!   من آنقَدر توانایم که عشق را        آفریدم و بر چشمانِ عشق سرمه کشیدم من آنقَدر توانایم که در مسیر باد     با قاصدکها آواز می‌خوانم      و در خلاف جهت باد   ظرفِ ایمان را از دوشِ مَردِ مقَّید بر‌میدارم    و بر زمین می‌کوبم و تکه‌هایش را به بیابان می‌سپارم،      من باید بروم و خودم را بشناسانم به آنکس که پنهانی برایم برید و دوخت!     باید این لباسِِ گشاد را از تن دربیاورم و برهنه با خدا به تفاهم برسم!     ناپدید شوم از دیده‌های بی‌رمقِ ایمان       و ببندم دهان‌های بدبوی جهالت را،      پنهان شوم   و در پنهانی خویش از لذتِ سرشار        جادوانه جان بگیرم تا نیستی از اندیشه‌ی من پاک شود. #مریم_جلالوند
زیر بارانم و نم نم به تو می اندیشم-مثل یک زخم به مرهم به تو می اندیشم طعم آن بوسه به لبهام هنوزم باقیست-روزها هر شب وهردم به تو می اندیشم آسمانی که گرفتست و بارانی و سرد-آن منم با دل پر غم به تو می اندیشم رفته ای بی خبر از من به چه کس تکیه زدی-تکیه بر خاطره دارم به تو می اندیشم
بین ما فاصله هایی که نباید باشد-من در این فاصله ها هم به تو می اندیشم فکر کن سخت تر از این چه عذابی باشد ...؟-که تو نامحرم و ... محرم به تو می اندیشم
فرین وب
طراحی و بهینه سازی سایت توسط فرین وب