تازه ترین اشعار

  • شوق دیدار
  • شوق دیدارت به سر افتاده این دیوانه را تا به کی باید بگردم این پریشان‌خانه را فرق چندانی ندارد روز و شب در نزدِ شمع شعله می‌فهمد دلیلِ چرخشِ پروانه را شیخِ عالی مرتبه فتوای آزادی دهد چون ببیند ساکنان مسجد و میخانه را خوش‌ به حال او که با دنیا ندارد اُلفتی خوشتر آنکس که ندیده حالِ این ویرانه را ای کبوتر بر فرازِ آسمان پرواز کن دورِ محراب و حرم، دامی نهاده دانه را در غریبی خاک غربت تا که دامنگیر شد آشنا می‌بیند آدم چهره‌ی بیگانه را #مریم_جلالوند
زیر بارانم و نم نم به تو می اندیشم-مثل یک زخم به مرهم به تو می اندیشم طعم آن بوسه به لبهام هنوزم باقیست-روزها هر شب وهردم به تو می اندیشم آسمانی که گرفتست و بارانی و سرد-آن منم با دل پر غم به تو می اندیشم رفته ای بی خبر از من به چه کس تکیه زدی-تکیه بر خاطره دارم به تو می اندیشم
بین ما فاصله هایی که نباید باشد-من در این فاصله ها هم به تو می اندیشم فکر کن سخت تر از این چه عذابی باشد ...؟-که تو نامحرم و ... محرم به تو می اندیشم
فرین وب
طراحی و بهینه سازی سایت توسط فرین وب