تازه ترین اشعار
- بستری آغشته از عطر هوس انداختم بستری آغشته از عطر هوس انداختم یار را با دلبریهادر قفس انداختم لحظه عریان شد تن عریان شد من آن آهوی مست شیر را با شورِ مستی از نفس انداختم تا در آغوشم کشید از حس خوب بودنش مزه مزه از لبانش بوسه پس انداختم می زده عریان شده رقصنده در میخانهاش تیر را با دستِ او در تیررس انداختم بر لبانم بوسه زد او، بر لبانش با هوس با دو خرمالوی نارس طعم گس انداختم من به دریای هوسناکِ نگاهش بیشکیب عقل را اول زدم دل را سپس انداختم شادم از اینکه در این گردونهی بی بازگشت فرش زرین زیر پاهای هوس انداختم #مریم_جلالوند

آخرین اطلاعیه ها