تازه ترین اشعار
- راهی به مقصدی نامعلوم راهیام، راهی به مقصدی نامعلوم شب از امواج هذیانهانی گذشت بوی مرگ از پیراهن پنجره عبور کرد و ناامیدی بارور شد در اجساد بیتحرک، که قصد عزیمت بسوی نیستی داشتند و من باز راهی بودم به آن مقصد نامعلوم صدای پای باد به گوش میرسید و توهم از منطقهی ذهن به پراکندگی خودش در مسیری هیجانآمیز ادامه میداد توهم میخواست به موازات حقیقت حرکت کند و عطر پیراهنِ پنجره، گواه برهنگیِ حقیقت بود در مسیرِ باد منچیزی نمیدانستم و تنها با پای پیاده به سوی حقیقت میدویدم حقیقتی که یخ زده بود در ابعاد تاریکی، و توهمی که دائم پشتِ سنگینیِ سایهها زوزه میکشید. بیتوقف به راه ادامه دادم مسیر نامعلوم راه نامحدود من همچنان در ابتدای مسیر با چشمانِ باز و پاهای استوار و تفکری پوچ به سوی مقصدی نامعلوم که آینده را با دهانی بسته فریاد میزد حرکت میکردم تنها به قصد انزجار از سکون. مریم جلالوند

آخرین اطلاعیه ها