تازه ترین اشعار

  • تو دیگر به خانه‌ی من نخواهی آمد
  • تو دیگر به خانه‌ی من نخواهی آمد من نیز درها را بسته‌ام پنجره‌ها را بسته‌ام و آب را بر سرِ آتش ریخته‌ام تا بوی چای آتشی قلبِ حیاط را پر از اندوه نکند. به باران هم گفته‌ام دیگر نبارد حوصله‌ی تماشا ندارم. #مریم_جلالوند
زیر بارانم و نم نم به تو می اندیشم-مثل یک زخم به مرهم به تو می اندیشم طعم آن بوسه به لبهام هنوزم باقیست-روزها هر شب وهردم به تو می اندیشم آسمانی که گرفتست و بارانی و سرد-آن منم با دل پر غم به تو می اندیشم رفته ای بی خبر از من به چه کس تکیه زدی-تکیه بر خاطره دارم به تو می اندیشم
بین ما فاصله هایی که نباید باشد-من در این فاصله ها هم به تو می اندیشم فکر کن سخت تر از این چه عذابی باشد ...؟-که تو نامحرم و ... محرم به تو می اندیشم
فرین وب
طراحی و بهینه سازی سایت توسط فرین وب