او شروع کرد
او مرا دوست داشت
او به معجزه ی عشق اشاره کرد
او اصرار به ماندن داشت
و در نهایت او دستانم را رها کرد
و این من بودم که ناخواسته
به عشق ایمان آوردم
و از هجومِ جمع
به انزوای غلیظِ سایه ها گریختم.
#مریم_جلالوند
زیر بارانم و نم نم به تو می اندیشم-مثل یک زخم به مرهم به تو می اندیشم
طعم آن بوسه به لبهام هنوزم باقیست-روزها هر شب وهردم به تو می اندیشم
آسمانی که گرفتست و بارانی و سرد-آن منم با دل پر غم به تو می اندیشم
رفته ای بی خبر از من به چه کس تکیه زدی-تکیه بر خاطره دارم به تو می اندیشم
بین ما فاصله هایی که نباید باشد-من در این فاصله ها هم به تو می اندیشم
فکر کن سخت تر از این چه عذابی باشد ...؟-که تو نامحرم و ... محرم به تو می اندیشم