تازه ترین اشعار

  • چارپاره
  • مست بودم میانِ آغوشش بر لبش بوسه ها زدم تا صبح زیر باران و عطرِ بازوهاش می رسیدم قدم قدم تا صبح آسمان سقفِ ابریِ ما بود در شبی عاشقانه در بستر مست بودیم چون دو دیوانه سخت در آرزوی همدیگر نوش کردیم ساغری از لب در جهانی که بوی غم می داد فکرمان دور شد از آن اطراف عشق ما را نشانِ هم می داد زندگی هیچ عادلانه نبود اگر از آن عبور می کردیم روح را عاجزانه از لذّت میگرفتیم و دور می کردیم آه دیگر چه خواهم از دنیا چشمِ مهتابِ عشق روشن شد من پرستوی کوچکی بودم قلبِ تو آشیانه ی من شد شاید از قبل می شناختمت دیدنت گرچه اتّفاقی بود من همان روز ساده دل بستم باغِ چشمت پر از اقاقی بود در نگاهت همیشه می خواندم دوستت دارمی که لرزان بود دوستت دارمی که بر سینه پیکری خوش تراش و عریان بود در حوالیِ جسمِ داغِ تو کوهِ پر از گدازه ای بودم هر دو محتاجِ یکدگر بودیم من شبیهِ جنازه ای بودم هر دو از خستگی گذر کردیم هر دو هم را کمی بغل کردیم عقل هشدارِ بی امان می داد تا به دنیای قبل برگردیم دل ولی مثلِ مرغ یک پا بود آنچه می خواست هم مهیا بود تا که خود را به قعر دریا زد جرئتش هم به قدرِ دریا بود ما در آغوشِ گرمِ همدیگر مست از عطر و بویِ هم بودیم ما دری رو به سوی خوشبختی تا ابد عاشقانه بگشودیم #مریم_جلالوند
زیر بارانم و نم نم به تو می اندیشم-مثل یک زخم به مرهم به تو می اندیشم طعم آن بوسه به لبهام هنوزم باقیست-روزها هر شب وهردم به تو می اندیشم آسمانی که گرفتست و بارانی و سرد-آن منم با دل پر غم به تو می اندیشم رفته ای بی خبر از من به چه کس تکیه زدی-تکیه بر خاطره دارم به تو می اندیشم
بین ما فاصله هایی که نباید باشد-من در این فاصله ها هم به تو می اندیشم فکر کن سخت تر از این چه عذابی باشد ...؟-که تو نامحرم و ... محرم به تو می اندیشم
فرین وب
طراحی و بهینه سازی سایت توسط فرین وب