تازه ترین اشعار

  • غزل
  • بت من هیچ زمان چشم به تقدیس نداشت دامن از اشک کسی هیچ زمان خیس نداشت مکتبش مهد وفاداری و بیداری بود ایده ای غیر وفا در پیِ تدریس نداشت خانه ای داشت در آنسوی حقیقت که بجز شادی از آن هدفی موقعِ تاسیس نداشت راه ها را همه بر روی ضلالت می بست بت من رابطه با طینت ابلیس نداشت عیبِ او بر سرِ عشقِ سره از ناسره بود که در این باره کمی قدرت تشخیص نداشت #مریم_جلالوند اشعار مریم جلالوند https://t.me/maryamjalalvand
زیر بارانم و نم نم به تو می اندیشم-مثل یک زخم به مرهم به تو می اندیشم طعم آن بوسه به لبهام هنوزم باقیست-روزها هر شب وهردم به تو می اندیشم آسمانی که گرفتست و بارانی و سرد-آن منم با دل پر غم به تو می اندیشم رفته ای بی خبر از من به چه کس تکیه زدی-تکیه بر خاطره دارم به تو می اندیشم
بین ما فاصله هایی که نباید باشد-من در این فاصله ها هم به تو می اندیشم فکر کن سخت تر از این چه عذابی باشد ...؟-که تو نامحرم و ... محرم به تو می اندیشم
فرین وب
طراحی و بهینه سازی سایت توسط فرین وب